شعر

ساقی بیار باده که ماه صیام رفت درده قدح که موسم ناموس و نام رفت

وقت عزیز رفت بیا تا قضا کنیم عمری که بی حضور صراحی و جام رفت

مستم کن آن چنان که ندانم ز بیخودی در عرصه خیال که آمد کدام رفت

بر بوی آن که جرعه جامت به ما رسد در مصطبه دعای تو هر صبح و شام رفت

دل را که مرده بود حیاتی به جان رسید تا بویی از نسیم می‌اش در مشام رفت

زاهد غرور داشت سلامت نبرد راه رند از ره نیاز به دارالسلام رفت

نقد دلی که بود مرا صرف باده شد قلب سیاه بود از آن در حرام رفت

در تاب توبه چند توان سوخت همچو عود می ده که عمر در سر سودای خام رفت

دیگر مکن نصیحت حافظ که ره نیافت گمگشته‌ای که باده نابش به کام رفت

تفسیر

قدر روزهای عمر را ندانسته و آن را به بطالت گذرانده اید. غرور بیجا و تکبر باعث شده نه از گذشته خود متاعی باارزش به امروز بیاورید نه برای آینده برنامه درستی داشته باشید.

اگرچه حسرتی که به دل نشسته عمیق است اما هنوز هم می توانید از جای برخاسته و از نو شروع کنید. غرور را کنار بگذارید و برای آینده خود برنامه ریزی کنید.

توبه کلید جبران گذشته و جلا دهنده قلب می باشد. به خداوند توکل کنید و ناامیدی را کنار بگذارید.