دارم امید عاطفتی از جناب دوست کردم جنایتی و امیدم به عفو اوست
دانم که بگذرد ز سر جرم من که او گر چه پریوش است ولیکن فرشته خوست
چندان گریستیم که هر کس که برگذشت در اشک ما چو دید روان گفت کاین چه جوست
هیچ است آن دهان و نبینم از او نشان موی است آن میان و ندانم که آن چه موست
دارم عجب ز نقش خیالش که چون نرفت از دیدهام که دم به دمش کار شست و شوست
بی گفت و گوی زلف تو دل را همیکشد با زلف دلکش تو که را روی گفت و گوست
عمریست تا ز زلف تو بویی شنیدهام زان بوی در مشام دل من هنوز بوست
حافظ بد است حال پریشان تو ولی بر بوی زلف یار پریشانیت نکوست
صداقت پیشه کنید و از ریا و دورویی بر حذر باشید. با اینکه استعدادهای ذهنی فراوانی دارید اما از توانایی های خود درست استفاده نمی کنید و سردرگم هستید که از خلاقیت خود چگونه بهره ببرید.
قدر دوست شفیق خود را بدانید که قصد کمک کردن به شما را دارد، از مساعدت او استقبال کنید و دست رد به سینه اش نزنید.
خبرهای خوبی در راه است که از شنیدنش خوشحال می شوید و غم و غصه تان به پایان خواهد رسید.