شعر

به چشم کرده‌ام ابروی ماه سیمایی خیال سبزخطی نقش بسته‌ام جایی

امید هست که منشور عشقبازی من از آن کمانچه ابرو رسد به طغرایی

سرم ز دست بشد چشم از انتظار بسوخت در آرزوی سر و چشم مجلس آرایی

مکدر است دل آتش به خرقه خواهم زد بیا ببین که که را می‌کند تماشایی

به روز واقعه تابوت ما ز سرو کنید که می‌رویم به داغ بلندبالایی

زمام دل به کسی داده‌ام من درویش که نیستش به کس از تاج و تخت پروایی

در آن مقام که خوبان ز غمزه تیغ زنند عجب مدار سری اوفتاده در پایی

مرا که از رخ او ماه در شبستان است کجا بود به فروغ ستاره پروایی

فراق و وصل چه باشد رضای دوست طلب که حیف باشد از او غیر او تمنایی

درر ز شوق برآرند ماهیان به نثار اگر سفینه حافظ رسد به دریایی

تفسیر

اگرچه به ظاهر رسیدن به مقصود دور و بعید به نظر می رسد اما همچنان امیدواری خود را حفظ کنید و بیشتر از پیش تلاش و پشتکار داشته باشید تا به مقصود برسید.

با دوستان جانی و دلسوز با محبت و عشق رفتار کرده و یکرنگ و استوار باشید. برای رسیدن به مراد دل با اراده آهنین و همت عالی قدم در راه بگذارید.