شعر

سحرگه ره روی در سرزمینی همی‌گفت این معما با قرینی

که ای صوفی شراب آن گه شود صاف که در شیشه برآرد (بماند) اربعینی

خدا زان خرقه بیزار است صد بار که صد بت باشدش در آستینی

مروت گر چه نامی بی‌نشان است نیازی عرضه کن بر نازنینی

ثوابت باشد ای دارای خرمن اگر رحمی کنی بر خوشه چینی

نمی‌بینم نشاط عیش در کس نه درمان دلی نه درد دینی

درون‌ها تیره شد باشد که از غیب چراغی برکند خلوت نشینی

گر انگشت سلیمانی نباشد چه خاصیت دهد نقش نگینی

اگر چه رسم خوبان تندخوییست چه باشد گر بسازد با غمینی

ره میخانه بنما تا بپرسم مآل خویش را از پیش بینی

نه حافظ را حضور درس خلوت نه دانشمند را علم الیقینی

تفسیر

به تازگی دچار مشکل سختی شده اید که به نظر می رسد لاینحل است، مراقب باشید که برای پیدا کردن راه حل به دنبال افراد سودجو و فریبکار نروید.

در آینده نزدیک راه حل مشکل را پیدا خواهید کرد، صبوری پیشه کنید و دل را از اندوه برهانید. با افراد باتجربه مشورت کنید که به زودی نیت دل برآورده خواهد شد.