شعر

مزرع سبز فلک دیدم و داس مه نو یادم از کشته خویش آمد و هنگام درو

گفتم ای بخت بخفتیدی و خورشید دمید گفت با این همه از سابقه نومید مشو

گر روی پاک و مجرد چو مسیحا به فلک از چراغ تو به خورشید رسد صد پرتو

تکیه بر اختر شب دزد مکن کاین عیار تاج کاووس ببرد و کمر کیخسرو

گوشوار زر و لعل ار چه گران دارد گوش دور خوبی گذران است نصیحت بشنو

چشم بد دور ز خال تو که در عرصه حسن بیدقی راند که برد از مه و خورشید گرو

آسمان گو مفروش این عظمت کاندر عشق خرمن مه به جوی خوشه پروین به دو جو

آتش زهد و ریا خرمن دین خواهد سوخت حافظ این خرقه پشمینه بینداز و برو

تفسیر

در راه رسیدن به مقصود ممکن است شکست هایی خورده باشید و به آن چه در دل دارید نرسید اما امید خود را از دست ندهید. هر چیزی که امروز بکارید فردا درو خواهید کرد.

از کبر و خودخواهی برحذر باشید، عقل و منطق خود را به کار بگیرید و از اشتباهات و شکست های گذشته استفاده کنید تا به مراد دل دست یابید. روزهای خوشی هم مثل ایام غم می گذرد.