شعر

صوفی بیا که خرقه سالوس برکشیم وین نقش زرق را خط بطلان به سر کشیم

نذر و فتوح صومعه در وجه می‌نهیم دلق ریا به آب خرابات برکشیم

فردا اگر نه روضه رضوان به ما دهند غلمان ز روضه حور ز جنت به درکشیم

بیرون جهیم سرخوش و از بزم صوفیان غارت کنیم باده و شاهد به بر کشیم

عشرت کنیم ور نه به حسرت کشندمان روزی که رخت جان به جهانی دگر کشیم

سر خدا که در تتق غیب منزویست مستانه‌اش نقاب ز رخسار برکشیم

کو جلوه‌ای ز ابروی او تا چو ماه نو گوی سپهر در خم چوگان زر کشیم

حافظ نه حد ماست چنین لاف‌ها زدن پای از گلیم خویش چرا بیشتر کشیم

تفسیر

همواره به یاد پروردگار باشید و از عبادت و دعا دست برندارید، از گناه دوری کنید و پول پرستی را کنار بگذارید که همه مشکلات دنیا با مادیات حل نخواهد شد.

از روزی بترسید که به آخر راه رسیده و توشه ای برای آخرت خود فراهم نکرده باشید. از دنیا لذت ببرید اما نه لذت های آلوده به هوا و هوس و گناه و بکوشید در تقوا و ایمان از دیگران پیشی بگیرید.