شعر

بی مهر رخت روز مرا نور نماندست وز عمر مرا جز شب دیجور نماندست

هنگام وداع تو ز بس گریه که کردم دور از رخ تو چشم مرا نور نماندست

می‌رفت خیال تو ز چشم من و می‌گفت هیهات از این گوشه که معمور نماندست

وصل تو اجل را ز سرم دور همی‌داشت از دولت هجر تو کنون دور نماندست

نزدیک شد آن دم که رقیب تو بگوید دور از رخت این خسته رنجور نماندست

صبر است مرا چاره هجران تو لیکن چون صبر توان کرد که مقدور نماندست

در هجر تو گر چشم مرا آب روان است گو خون جگر ریز که معذور نماندست

حافظ ز غم از گریه نپرداخت به خنده ماتم زده را داعیه سور نماندست

تفسیر

دوری و دلتنگی یکی از عزیزان شما را بی تاب کرده و رنج می دهد، اما چاره ای جز تحمل این غم هجران نیست، به زودی فراق به پایان می رسد و او را خواهید دید.

به امید وصال یار و رسیدن به مراد دل صبوری کرده و این روزهای سخت را بگذرانید. نذری دارید که باید هرچه زودتر ادا کنید.

اسیر عشق های لحظه ای و زودگذر نشوید، شک نکنید کسانی که سریع به کسی دل می دهند خیلی راحت هم دل از معشوق برمی دارند، برای ازدواج بیشتر فکر کنید و از تصمیمات لحظه ای دوری کنید.