شعر

زلف بر باد مده تا ندهی بر بادم ناز بنیاد مکن تا نکنی بنیادم

می مخور با همه کس تا نخورم خون جگر سر مکش تا نکشد سر به فلک فریادم

زلف را حلقه مکن تا نکنی در بندم طره را تاب مده تا ندهی بر بادم

یار بیگانه مشو تا نبری از خویشم غم اغیار مخور تا نکنی ناشادم

رخ برافروز که فارغ کنی از برگ گلم قد برافراز که از سرو کنی آزادم

شمع هر جمع مشو ور نه بسوزی ما را یاد هر قوم مکن تا نروی از یادم

شهره شهر مشو تا ننهم سر در کوه شور شیرین منما تا نکنی فرهادم

رحم کن بر من مسکین و به فریادم رس تا به خاک در آصف نرسد فریادم

حافظ از جور تو حاشا که بگرداند روی من از آن روز که دربند توام آزادم

تفسیر

در کارها میانه روی و اعتدال داشته باشید و دقت کنید. از عجله کردن بپرهیزید. دوستان دلسوز و وفادار را حفظ کنید زیرا همین دوستان در روزهای فقر و نیاز به یاری شما خواهند آمد.

برای پیروزی در کارها با افراد باتجربه مشورت کنید و از غرور و خودبینی دوری کنید که عاقبت خوشی برای شما نخواهد داشت.