شعر

بُشری اِذِ السّلامهُ حَلَّت بِذی سَلَم للهِ حمدُ مُعتَرِفٍ غایهَ النِّعَم

آن خوش خبر کجاست که این فتح مژده داد تا جان فشانمش چو زر و سیم در قدم

از بازگشت شاه در این طرفه منزل است آهنگ خصم او به سراپردهٔ عدم

پیمان شکن هرآینه گردد شکسته حال انَّ العُهودَ عِندَ مَلیکِ النُّهی ذِمَم

می‌جست از سحاب امل رحمتی ولی جز دیده‌اش معاینه بیرون نداد نم

در نیل غم فتاد سپهرش به طنز گفت الآنَ قَد نَدِمتَ و ما یَنفَعُ النَّدَم

ساقی چو یار مه رخ و از اهل راز بود حافظ بخورد باده و شیخ و فقیه هم

تفسیر

شخصی به شما ستم کرده که از دست او ناراحت هستید، او هم در حال و وضع مساعدی به سر نمی برد. نگران نباشید به زودی رحمت و لطف خداوند شامل حال شما شده و ستم ها به سمت ستمکار بازمی گردد.

خبرهای خوشی دریافت خواهید کرد. اسرار دل را برای هرکس فاش نکنید. عهدی شکسته شده که به نفع شما بوده و شما را برای بستن قراردادهای جدید آماده می کند.