شعر

سحر به بوی گلستان دمی شدم در باغ که تا چو بلبل بیدل کنم علاج دماغ

به جلوه گل سوری نگاه می‌کردم که بود در شب تیره به روشنی چو چراغ

چنان به حسن و جوانی خویشتن مغرور که داشت از دل بلبل هزار گونه فراغ

گشاده نرگس رعنا ز حسرت آب از چشم نهاده لاله ز سودا به جان و دل صد داغ

زبان کشیده چو تیغی به سرزنش سوسن دهان گشاده شقایق چو مردم ایغاغ

یکی چو باده پرستان صراحی اندر دست یکی چو ساقی مستان به کف گرفته ایاغ

نشاط و عیش و جوانی چو گل غنیمت دان که حافظا نبود بر رسول غیر بلاغ

تفسیر

اگر می خواهید به اهداف و آرزوهای خود دست پیدا کنید از کبر و غرور برحذر باشید که راه رسیدن به مقصد را دورتر می کند. قدر ایام جوانی را بدانید، عمر در حال گذر است و این روزها دیگر برنمی گردد.

همیشه جانب اعتدال را داشته باشید و از افراط و تفریط بپرهیزید. در کارها دوراندیش و آینده نگر باشید.

با دیگران با ملایمت و محبت رفتار کنید و تا می توانید دل به دست آورید، از حرف حسودان و بددلان ناراحت نشوید، زیرا با تلاش و توکل می توانید همه آن ها را پشت سرگذاشته و به موفقیت های بزرگ دست پیدا کنید.