شعر

ما آزموده‌ایم در این شهر بخت خویش بیرون کشید باید از این ورطه رخت خویش

از بس که دست می‌گزم و آه می‌کشم آتش زدم چو گل به تن لخت لخت خویش

دوشم ز بلبلی چه خوش آمد که می‌سرود گل گوش پهن کرده ز شاخ درخت خویش

کای دل تو شاد باش که آن یار تندخو بسیار تندروی نشیند ز بخت خویش

خواهی که سخت و سست جهان بر تو بگذرد بگذر ز عهد سست و سخن‌های سخت خویش

وقت است کز فراق تو وز سوز اندرون آتش درافکنم به همه رخت و پخت خویش

ای حافظ ار مراد میسر شدی مدام جمشید نیز دور نماندی ز تخت خویش

تفسیر

چیزی را از دست داده اید و بسیار اندوهگین هستید، اما غم و غصه و افسوس فایده ای ندارد، به جای حسرت خوردن بهتر است به دنبال جبران این مسئله باشید و با جدیت و پشتکار بیشتر تلاش کنید.

سخت نگیرید تا زندگی راحت تر شود. نیتی در دل دارید که پستی بلندی های زیادی دارد و باید صبوری پیشه کنید یا از آن صرف نظر کنید. از لجبازی و خودخوری دست بکشید که عاقبت خوبی برای شما ندارد.