شعر

در عهد پادشاه خطابخش جرم پوش حافظ قرابه کش شد و مفتی پیاله نوش

صوفی ز کنج صومعه با پای خم نشست تا دید محتسب که سبو می‌کشد به دوش

احوال شیخ و قاضی و شرب الیهودشان کردم سؤال صبحدم از پیر می فروش

گفتا نه گفتنیست سخن گر چه محرمی درکش زبان و پرده نگه دار و می بنوش

ساقی بهار می‌رسد و وجه می نماند فکری بکن که خون دل آمد ز غم به جوش

عشق است و مفلسی و جوانی و نوبهار عذرم پذیر و جرم به ذیل کرم بپوش

تا چند همچو شمع زبان آوری کنی پروانه مراد رسید ای محب خموش

ای پادشاه صورت و معنی که مثل تو نادیده هیچ دیده و نشنیده هیچ گوش

چندان بمان که خرقه ازرق کند قبول بخت جوانت از فلک پیر ژنده پوش

تفسیر

دل به کمک و وعده های توخالی دیگران نباشید و به آن ها تکیه نکنید، برای رسیدن به آرزوها باید به توانایی های خود تکیه کرده و با اراده قوی و همت عالی اقدام کنید.

از بازگویی اسرار خود به دیگران دقت کنید و راز دل را پیش هرکسی فاش نکنید. به زودی خبرهای خوبی از مسافرتان دریافت می کنید. رنج و انتظار لازمه رسیدن به مراد دل است. از عجله برحذر باشید.