شعر

چو برشکست صبا زلف عنبرافشانش به هر شکسته که پیوست تازه شد جانش

کجاست همنفسی تا به شرح عرضه دهم که دل چه می‌کشد از روزگار هجرانش

زمانه از ورق گل مثال روی تو بست ولی ز شرم تو در غنچه کرد پنهانش

تو خفته‌ای و نشد عشق را کرانه پدید تبارک الله از این ره که نیست پایانش

جمال کعبه مگر عذر رهروان خواهد که جان زنده دلان سوخت در بیابانش

بدین شکسته بیت الحزن که می‌آرد نشان یوسف دل از چه زنخدانش

بگیرم آن سر زلف و به دست خواجه دهم که سوخت حافظ بی‌دل ز مکر و دستانش

تفسیر

به دنیال کسی هستید که بتوانید به او اعتماد کرده و سفره دل را برایش باز کنید. مدتی است گوشه گیری اختیار کرده اید اما با خجالت و عزلت نشینی گره کار باز نخواهد شد. از افسردگی و انزوا خارج شوید و بهانه جویی نکنید تا دل تان جوان شود.

به زودی با تلاش و کوشش به اهداف خود نائل می شوید و نشانه های آن را از هم اکنون مشاهده می کنید. به خداوند توکل کنید که درهای خوشبختی به روی شما باز می شود. نگران مسافر نباشید. انشالله بیمار شفا پیدا می کند.