شعر

گر بود عمر به میخانه رسم بار دگر بجز از خدمت رندان نکنم کار دگر

خرم آن روز که با دیده گریان بروم تا زنم آب در میکده یک بار دگر

معرفت نیست در این قوم خدا را سببی تا برم گوهر خود را به خریدار دگر

یار اگر رفت و حق صحبت دیرین نشناخت حاش لله که روم من ز پی یار دگر

گر مساعد شودم دایره چرخ کبود هم به دست آورمش باز به پرگار دگر

عافیت می‌طلبد خاطرم ار بگذارند غمزه شوخش و آن طرهٔ طرار دگر

راز سربسته ما بین که به دستان گفتند هر زمان با دف و نی بر سر بازار دگر

هر دم از درد بنالم که فلک هر ساعت کندم قصد دل ریش به آزار دگر

بازگویم نه در این واقعه حافظ تنهاست غرقه گشتند در این بادیه بسیار دگر

تفسیر

اگرچه تلاش بسیار کرده اید و برای رسیدن به مراد دل از همه چیز مایه گذاشته اید اما به نتیجه دلخواه خود نرسیدید. بسیار غمگین هستید اما غصه خوردن دردی را دوا نمی کند، بهتر است ناامیدی را رها کرده و راه های دیگر را امتحان کنید.

اسرار خود را نزد نامحرمان فاش نکنید، اگر قدر زحمات شما را ندانسته ناراحت نباشید، اگرچه وفادار نبود اما به زودی با پشیمانی به سوی شما بازخواهد گشت. برای جبران فرصت های از دست رفته تلاش کنید.