شعر

رسید مژده که آمد بهار و سبزه دمید وظیفه گر برسد مصرفش گل است و نبید

صفیر مرغ برآمد بط شراب کجاست فغان فتاد به بلبل نقاب گل که کشید

ز میوه‌های بهشتی چه ذوق دریابد هر آن که سیب زنخدان شاهدی نگزید

مکن ز غصه شکایت که در طریق طلب به راحتی نرسید آن که زحمتی نکشید

ز روی ساقی مه وش گلی بچین امروز که گرد عارض بستان خط بنفشه دمید

چنان کرشمه ساقی دلم ز دست ببرد که با کسی دگرم نیست برگ گفت و شنید

من این مرقع رنگین چو گل بخواهم سوخت که پیر باده فروشش به جرعه‌ای نخرید

بهار می‌گذرد دادگسترا دریاب که رفت موسم و حافظ هنوز می نچشید

تفسیر

بعد از هر سختی و غصه ای، آسایش و راحتی خواهد بود، نگران نباشید که روزهای رنج و درد خواهد گذشت. به زودی وصال یار حاصل شده و به مقصود خود می رسید. از لحظات زندگی نهایت استفاده را ببرید و از فرصت ها بهره بگیرید.

روزهای جوانی به سرعت می گذرد، اگر از این زمان استفاده نکرده تنبلی کنید بعدا افسوس خواهید خورد و پشیمانی سودی ندارد.