شعر

گر چه بر واعظ شهر این سخن آسان نشود تا ریا ورزد و سالوس مسلمان نشود

رندی آموز و کرم کن که نه چندان هنر است حیوانی که ننوشد می و انسان نشود

گوهر پاک بباید که شود قابل فیض ور نه هر سنگ و گلی لؤلؤ و مرجان نشود

اسم اعظم بکند کار خود ای دل خوش باش که به تلبیس و حیل دیو مسلمان نشود

عشق می‌ورزم و امید که این فن شریف چون هنرهای دگر موجب حرمان نشود

دوش می‌گفت که فردا بدهم کام دلت سببی ساز خدایا که پشیمان نشود

حسن خلقی ز خدا می‌طلبم خوی تو را تا دگر خاطر ما از تو پریشان نشود

ذره را تا نبود همت عالی حافظ طالب چشمه خورشید درخشان نشود

تفسیر

از غرور و ریاکاری حذر کنید و با پیدا کردن دوستان جدید رنگ عوض نکنید که کار چندان عاقلانه ای نیست. گاهی گذشته خود را به یاد آورید و از شکست ها و اشتباهاتی که انجام داده اید درس عبرت بگیرید و از تجربه ها استفاده کنید.

عشق و محبت ورزیدن به دیگران است که باقی می ماند و فریبکاری پایان خوبی برای شما نخواهد داشت. از فرصت هایی که پیش می آید کمال استفاده را بکنید و بیهوده زمان خود را هدر ندهید.