شعر

در ازل هر کو به فیض دولت ارزانی بود تا ابد جام مرادش همدم جانی بود

من همان ساعت که از می خواستم شد توبه کار گفتم این شاخ ار دهد باری پشیمانی بود

خود گرفتم کافکنم سجاده چون سوسن به دوش همچو گل بر خرقه رنگ می مسلمانی بود

بی چراغ جام در خلوت نمی‌یارم نشست زان که کنج اهل دل باید که نورانی بود

همت عالی طلب جام مرصع گو مباش رند را آب عنب یاقوت رمانی بود

گر چه بی‌سامان نماید کار ما سهلش مبین کاندر این کشور گدایی رشک سلطانی بود

نیک نامی خواهی ای دل با بدان صحبت مدار خودپسندی جان من برهان نادانی بود

مجلس انس و بهار و بحث شعر اندر میان نستدن جام می از جانان گران جانی بود

دی عزیزی گفت حافظ می‌خورد پنهان شراب ای عزیز من نه عیب آن به که پنهانی بود

تفسیر

دودلی و تردید را از دل خود پاک کنید، در انتخاب دوستان و هم صحبت دقت کنید و با افراد بددل و بدذات رفت و آمد نکنید که شما را به بیراهه می کشانند. از جاده تعادل و میانه روی خارج نشوید.

آمال و آرزوهای بعید و دست نیافتنی فقط باعث دردسر شما می شود و نتیجه خوبی برای شما ندارد. برای برآورده شدن نیت دل، به خداوند توکل کنید و با تلاش و اراده قوی دست به کار شوید.