شعر

دوش می‌آمد و رخساره برافروخته بود تا کجا باز دل غمزده‌ای سوخته بود

رسم عاشق کشی و شیوه شهرآشوبی جامه‌ای بود که بر قامت او دوخته بود

جان عشاق سپند رخ خود می‌دانست

و آتش چهره بدین کار برافروخته بود گر چه می‌گفت که زارت بکشم می‌دیدم

کفر زلفش ره دین می‌زد و آن سنگین دل در پی اش مشعلی از چهره برافروخته بود

دل بسی خون به کف آورد ولی دیده بریخت الله الله که تلف کرد و که اندوخته بود

یار مفروش به دنیا که بسی سود نکرد آن که یوسف به زر ناسره بفروخته بود

گفت و خوش گفت برو خرقه بسوزان حافظ یا رب این قلب شناسی ز که آموخته بود

تفسیر

اگرچه به ظاهر دچار شکست و ضرر شده اید اما این شرایط دائمی نیست و دیر یا زود روزهای خوش فرا خواهد رسید. ناامیدی را کنار بگذارید و اعتماد به نفس خود را افزایش دهید.

قدر دوستان صادق را بدانید و سعی کنید با مردم با صداقت و درستی رفتار کنید. برای حل مشکلاتی که در راه رسیدن به مقصود دارید از مشورت با بزرگان بهره گرفته و عجول نباشید.