شعر

روزه یک سو شد و عید آمد و دل‌ها برخاست می ز خمخانه به جوش آمد و می باید خواست

نوبه زهدفروشان گران جان بگذشت وقت رندی و طرب کردن رندان پیداست

چه ملامت بود آن را که چنین باده خورد این چه عیب است بدین بی‌خردی وین چه خطاست

باده نوشی که در او روی و ریایی نبود بهتر از زهدفروشی که در او روی و ریاست

ما نه رندان ریاییم و حریفان نفاق آن که او عالم سر است بدین حال گواست

فرض ایزد بگزاریم و به کس بد نکنیم وان چه گویند روا نیست نگوییم رواست

چه شود گر من و تو چند قدح باده خوریم باده از خون رزان است نه از خون شماست

این چه عیب است کز آن عیب خلل خواهد بود ور بود نیز چه شد مردم بی‌عیب کجاست

تفسیر

به خداوند اعتماد کنید و خودتان را به او بسپارید تا بر همه مشکلات و ناامیدی ها غلبه کرده و پیروز شوید. از زمانه گله مند نباشید و در برابر سرنوشت و خواست خداوند مقاومت نکنید. او صلاح شما را بهتر می داند و بهترین تقدیر را برای شما رقم خواهد زد.

از اطرافیان دورو دلگیر و ناراحت هستید اما با صداقت باطنی می توانید زندگی خوش و خوبی را داشته باشید.

خداوند را فراموش نکنید که او از نیت قلبی شما آگاه است و در همه حال همراه و هادی شما خواهد بود تا از سرگردانی نجات پیدا کنید.