شعر

مرا مهر سیه چشمان ز سر بیرون نخواهد شد قضای آسمان است این و دیگرگون نخواهد شد

رقیب آزارها فرمود و جای آشتی نگذاشت مگر آه سحرخیزان سوی گردون نخواهد شد

مرا روز ازل کاری به جز رندی نفرمودند هر آن قسمت که آن جا رفت از آن افزون نخواهد شد

خدا را محتسب ما را به فریاد دف و نی بخش که ساز شرع از این افسانه بی‌قانون نخواهد شد

مجال من همین باشد که پنهان عشق او ورزم کنار و بوس و آغوشش چه گویم چون نخواهد شد

شراب لعل و جای امن و یار مهربان ساقی دلا کی به شود کارت اگر اکنون نخواهد شد

مشوی ای دیده نقش غم ز لوح سینه حافظ که زخم تیغ دلدار است و رنگ خون نخواهد شد

تفسیر

صبوری پیشه کنید تا کارها در زمان مناسب درست شوند. در تب عشقی جانگداز می سوزید، هرچه سعی می کنید نمی توانید بی خیال معشوق بشوید. مژده باد بر شما که به زودی بخت و اقبال به شما روی خواهد آورد و به مراد دل خود می رسید.

از رقیبان برحذر باشید و امور را با تکیه بر عقل و منطق انجام دهید. با ایمان به خداوند همه درد و اندوه را تحمل می کنید و روزهای خوش فرا می رسد.

دست از گله و شکایت و زاری بردارید، با توکل به خداوند و تلاش مضاعف جلو بروید. نماز صبح را فراموش نکنید.