شعر

آن که رخسار تو را رنگ گل و نسرین داد صبر و آرام تواند به من مسکین داد

وان که گیسوی تو را رسم تطاول آموخت هم تواند کرمش داد من غمگین داد

من همان روز ز فرهاد طمع ببریدم که عنان دل شیدا به لب شیرین داد

گنج زر گر نبود کنج قناعت باقیست آن که آن داد به شاهان به گدایان این داد

خوش عروسیست جهان از ره صورت لیکن هر که پیوست بدو عمر خودش کاوین داد

بعد از این دست من و دامن سرو و لب جوی خاصه اکنون که صبا مژده فروردین داد

در کف غصه دوران دل حافظ خون شد از فراق رخت ای خواجه قوام الدین داد

تفسیر

در راه رسیدن به مقصود و مراد دل ناامید و مایوس نباشید، فاصله زیادی تا پیروزی ندارید و با کمی تلاش بیشتر به وصال یار خواهید رسید.

وقتی به ثروت رسیدید قناعت پیشه کنید تا خداوند مال و ثروت را چندبرابر کند. برای برآورده شدن حاجات، از پایمال کردن حق دیگران بپرهیزید. به خاطر جمال زیبا و جوانی مغرور نباشید که هیچیک ماندگار نخواهد بود.

با توکل بر خدا و امید به پیش بروید و شک و دودلی را کنار بگذارید.