سر صُپی دوباره پاشدیم اومدیم خسته باشیم، جمشید پرید وسط گفت ببین چهقدر سمنو داریم، ببین زندگی هنوز خوشگلیهاشو داره
گفتیم جمشید الحق که دیوونهای، بیا بشین یه دیقه خسته باش جای این جلافتا سر صپی
دستشو تا مچ کرد تو کاسه، گفت یعنی میخوام بگم دنیای دیوونهها از همه قشنگه، بذار دهنت، هرچی نداره صفا داره
پاشدیم تا این فضای خستگی ما رو مبتذل نکرده زدیم بیرون یه سیگار ناشتا بگیرونیم، له بشیم، حالمون جا بیاد
کبریت نکشیده جمشید پرید وسط که ببین امسال عدس سبز کردیم جای گندم، پارسال برف زیاد نشست، سردرختیا همه رفتن زیر سرما
گفتیم جمشید، پس تو کی خسته میشی سگمصب؟ گفت مگه چته باز؟ گفتیم بابا پامون سر صپی مستقل از خودمون خورده به در سیاه شده، انصافانهس؟ چشممون به در خشک شده، کسی نیومده ملاقات
بهار دلکش رسیده، دل بهجا نباشد؛ انصافانهس؟ دلبر یه اینقد به فکر نباشد
گردنمون کوتاه شده انصافانهس؟ باز خسته نیستی هی عدس عدس؟ جمشید گفت یعنی میخوام بهت بگم زندگی هنوز خوشگلیاشو داره
پاشو یه دوش بگیر بریز همه رو تو چاهک بره پی کارش
بهجاش ماهی دودی بیار لقمه کنیم شب عیدی
گفتیم جمشید الحق که دیوونهای
تا اومدیم بریم زیر دوش، دلبر پرید وسط گفت هوی مگه کوری دیوونه؟ گفتیم احترامت واجب، خاطرخواهی هم سر جای خودش، طرف زنونه اون سر راهروست
گفت دور دهنت چرا سمنو مالیده؟ گفتیم اگه مالیده چرا گردنمون کوتاس؟ باز چرا رفتهای، برگشته نیستی، خاصّه در بهار؟ گفت کوری دیگه، کور نبودی سوال نمیکردی
اونور کن روتو سرم بازه، تو دلم رخت میشورن
اومدیم بریم تو درگاهی حموم، پامون دوباره گرفت به در
هیشکی نبود ببینه، مرد کوه درده
خواستیم بکشیم به مصب جدوآبادش چندتا آبنکشیده ببندیم، شنیدیم مدیریت صدا میزنه ملاقاتی داری ملاقاتی داری
پوشیده نپوشیده زدیم تو راهرو
دلبر پرید وسط گفت یعنی میخوام بهت بگم کوری دیوونه
جمشید بهش گفت اذیتش نکن، خوب میشه، مرخص میشه، نگا گردنشو شده یه متر
راهرو رو میرفتیم رو به حیاط، یکی از تازهواردا سیگار به دست اومد گفت: آقا ما خستهایم، شما گردنت بلنده، میتونی بگی باهار کدوم وره؟ جمشید از پشت سر گفت یعنی میخوام بت بگم هنوز خوشگلیاشو داره
تو دلمون گفتیم جمشید کلهپدرت از بس دیوونهای
باهار عیدی داد، عیدی مبارک